کد لوگوهای سه گوشه
جور واجور
 
درباره وبلاگ


فعلا همه چیز در همه



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 21
بازدید ماه : 80
بازدید کل : 11285
تعداد مطالب : 159
تعداد نظرات : 26
تعداد آنلاین : 2



Alternative content


جور واجور
پنج شنبه 10 مهر 1393برچسب:باران,تنهایی, :: 10:4 PM ::  نويسنده : مهرناز
در خیالات خودم، در زیر بارانی که نیست میرسم با "تو" به خانه،از خیابانی که نیست! مینشینی روبه رویم، خستگی در میکنی چای میریزم برایت، توی فنجانی که نیست! باز میخندی ومیپرسی که حالت بهتر است؟ باز میخندم که خیلی،گرچه میدانی که نیست! شعر میخوانم برایت، واژه ها گل میکنند یاس ومریم میگذارم توی گلدانی که نیست! چشم میدوزم به چشمت،میشود آیا کمی دستهایم را بگیری بین دستانی که نیست! وقت رفتن میشود، با بغض میگویم نرو... پشت پایت اشک میریزم، در ایوانی که نیست میروی و خانه لبریز از نبودت میشود... باز تنها میشوم، با یاد مهمانی که نیست! بعد "تو"،این کار هر روز من است باور این که نباشی،کار آسانی که نیست....

دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:, :: 8:2 PM ::  نويسنده : مهرناز

 درست نمی دانم ! ولی .. می گویند:

حوا بود که سیب را تعارف کرد!

و چرا آدم خورد ؟؟

ساده نبود ... عاشق بود ...

نمی دانم ! اما...

حوا برایش با ارزش بود .

باارزش تر از بهشتی که میگویند مفت از دست داد ...



سه شنبه 16 مهر 1392برچسب:, :: 11:39 PM ::  نويسنده : مهرناز

 بزن ای تارآهنگی،

به ساز راز دلتنگی،

بخوانم بر سرسنگی،

كه دل مرده ز دل تنگی

 



سه شنبه 16 مهر 1392برچسب:, :: 11:32 PM ::  نويسنده : مهرناز
لعـــــــــــــــــــــــــــــــــــنت بــه SMS هـــا ... !! لعـــــــــــــــــــــــــــــــــــنت به تو دلــــــــــــــــــــــــــم بـــرای صــدایت تـــنـــگ شــده لعنتی

جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 3:19 PM ::  نويسنده : مهرناز
آدم های بزرگ درباره ایده ها سخن می گویند آدم های متوسط درباره چیزها سخن می گویند آدم های کوچک، پشت سر دیگران سخن می گویند... آدم های بزرگ درد دیگران را دارند آدم های متوسط درد خودشان را دارند آدم های کوچک بی دردند... آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند آدم های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند... آدم های بزرگ به دنبال خلق مسئله ای هستند آدم های متوسط به دنبال حل مسئله هستند آدم های کوچک مسئله ای ندارند... آدم های بزرگ سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند آدم های متوسط "گاه" سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند آدم های کوچک با سخن گفتن بسیار، فرصت سکوت را از خود می گیرند! بیاندیش جزء کدامی!

سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, :: 4:36 PM ::  نويسنده : مهرناز
خب یه سوال مهم... اگه گفتین زشت ترین چیز دنیا چیه؟؟؟ مارمولک له شده؟!؟!؟! یا از اون زشت ترم داریم؟؟؟ آهان!فهمیدم... زشت تر از مارمولک له شده پسر تو سن بلوغه...اصن مث کوبیسم میمونه! هیچیش به هیچیش نمیاد!!! صداشو که دیگه نگو...!!!انگار خروسک گرفته سیبیلاشم مث شلوار کردی رو طنابه دخترا پرچمو نگه دارین بنده الفرار

پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, :: 6:47 PM ::  نويسنده : مهرناز

گاهی اوقات بد نیست لب بالاییت رو با لب پایینیت آشنا کنی  

 

و برای چند دقیقه هم که شد دهنت رو ببندی 

 

قابل توجه بعضیا



پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, :: 6:41 PM ::  نويسنده : مهرناز

قیافه ی ما دو دقیقه قبل از اذان صبحخنده

 

 

 



پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, :: 6:28 PM ::  نويسنده : مهرناز

از بزرگی پرسیدند خوش میگذره؟

 

گفت:خوش میگدره مال قدیم بود ....

 

 

الآن خوشیم که میگذره



دو شنبه 17 تير 1392برچسب:, :: 11:47 PM ::  نويسنده : مهرناز
روزی روزگاری دو فرشته کوچک در سفر بودند . یک شب به منزل فردی ثروتمند رسیدند و از صاحبخانه اجازه خواستند تا شب را در آنجا سپری کنند . آن خانواده بسیار بی ادبانه برخورد کردند و اجازه نداند تا آن دو فرشته در اتاق میهمانان شب را سپری کنند و در عوض آنها را به زیرزمین سرد و تاریکی منتقل کردند . آن دو فرشته کوچک همانطور که مشغول آماده کردن جای خود بودند ناگهان فرشته بزرگتر چشمش به سوراخی در درون دیوار افتاد و سریعا به سمت سوراخ رفت و آنرا تعمیر و درست کرد. فرشته کوچکتر پرسید : چرا سوراخ دیوار را تعمیر کردی . فرشته بزرگتر پاسخ داد : همیشه چیزهایی را که می بینیم آنچه نیست که به نظر می آید . فرشته کوچکتر از این سخن سر در نیاورد . فردا صبح آن دو فرشته به راه خود ادامه دادند تا شب به نزدیکی یک کلبه متعلق به یک زوج کشاورز رسیدند . و از صاحبخانه خواستند تا اجازه دهند شب را آنجا سپری کنند. زن و مرد کشاورز که سنی از آنها گذشته بود با مهربانی کامل جواب مثبت دادند و پس از پذیرایی اجازه دادند تا آن دو فرشته در اتاق آنها و روی تخت انها بخوابند و خودشان روی زمین سرد خوابیدند . صبح هنگام فرشته کوچک با صدای گریه مرد و زن کشاورز از خواب بیدار شد و دید آندو غرق در گریه می باشند . جلوتر رفت و دید تنها گاو شیرده آن زوج که محل درآمد آنها نیز بود در روی زمین افتاده و مرده . فرشته کوچک برآشفت و به فرشته بزرگتر فریاد زد : چرا اجازه دادی چنین اتفاقی بیفتد . تو به خانواده اول که همه چیز داشتند کمک کردی و دیوار سوراخ آنها را تعمیر کردی ولی این خانواده که غیر از این گاو چیز دیگری نداشتند کمک نکردی و اجازه دادی این گاو بمیرد. فرشته بزرگتر به آرامی و نرمی پاسخ داد : چیزها آنطور که دیده می شوند به نظر نمی آید. فرشته کوچک فریاد زد : یعنی چه من نمی فهمم. فرشته بزرگ گفت : هنگامی که در زیر زمین منزل آن مرد ثروتمند اقامت داشتیم دیدم که در سوراخ آن دیوار گنچی وجود دارد و چون دیدم که آن مرد به دیگران کمک نمی کند و از آنجه دارد در راه کمک استفاده نمی کند پس سوراخ دیوار را ترمیم و تعمیر کردم تا آنها گنج را پیدا نکنند . دیشب که در اتاق خواب این زوج خوابیده بودم فرشته مرگ آمد و قصد گرفتن جان زن کشاورز را داشت و من بجای زن گاو را پیشنهاد و قربانی کردم . چیزها آنطور که دیده می شوند به نظر نمی آیند .

یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 6:12 PM ::  نويسنده : مهرناز

زن که باشی..
درباره‌ات قضاوت می‌کنند؛در باره‌ی لبخندت

که بی‌ریا نثار هر احمقی کردی

درباره‌ی زیبایی‌ات

......که دست خودت نبوده و نیست

درباره‌ی تارهای مویتکه

بی‌خیال از نگاه شک‌آلوده‌ی احمق‌ها

از روسری بیرون ریخته‌اند

درباره‌ی روحت، جسمت

درباره‌ی تو و زن بودنت، عشقت، همسرت

قضاوت می‌کنندتو نترس و زن بمان

احمق‌ها همیشه زیادند

نترس از تهمت دیوانه‌های شهر

که اگر بترسی

رفته رفته

زنِ مردنما می‌شوی



یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 1:0 AM ::  نويسنده : مهرناز

در کارتونهای زمان بچگیمون

تارزان لخت بود،

سیندرلا ۱۲ شب به بعد میومد خونه،

پینوکیو دروغ میگفت،

بتمن با سرعت بالای ۳۰۰ مایل بر ساعت رانندگی میکرد

سفیدبرفی تو ی دونه خونه با هفت تا مرد زندگی میکرد

پس تقصیر ماها نیست.الگوهامون مورد داشتن 



شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, :: 11:11 PM ::  نويسنده : مهرناز

شاید گاهی خدا دلش برایت تنگ می شود...

شاید هوای سرد بهانه ایست

تا تو با حجاب شوی! دردانه پروردگارت...

آری خدا گاهی دلش برای حجاب تو تنگ میشود.

هوای سرد مجبورت کرده با حجاب شوی!

ای کاش از نگاه نامحرم هم سردمان میشد ...

 



شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, :: 2:25 PM ::  نويسنده : مهرناز

كه مهر و دوستي را سر بريديم

ببار باران

گناهانم زياد است

ببار باران

دلم محتاج اب است

ببار باران

كوير جان من خشك است

ببار باران

دلم از خستگي رنگين است

ببار باران

كه خانه ساختيم و شكستيم دل

ببار باران

گسستيم مهرو نبستيم دل

ببار باران

كه اتيش دلم خاموش نمي گردد

ببار باران

كه چشمانم نمي بارد

ببار باران

كه مهر مادري هم كم شده

ببار باران

مروت را كشتند و خاكستر شده

ببار باران

 كه دلدارم نمي ايد

ببار باران

نفسهايم نمي ايد

ببار باران

كه جنگل تشنه لب هست

ببار باران

زمين خسته، خواب هست

ببار باران

كه گل ها منتظر هستند

ببار باران

كه چتر دوستيها بسته هستند

ببار باران

همه غم ها به جان من فرو رفت

ببار باران

كه عشق و عاشقي بر باد رفت

ببار باران

كه شويد رنج و محنت را

ببار باران

كه امد فصل رويش ها

ببار باران

كه اوازت خوش است بر گوش

ببار باران

كه دست عاشق و معشوق نيست بر دوش

ببار باران

كه دوستان را داديم به بادي

ببار باران

كه ياران را نكرديم ياري

ببار باران

 نمي رويد بدون تو گل عشقي

ببار باران

كه بي منت محبت ميكني مشتي!

ببار باران

 همه ما را فراموش كرده اند

ببار باران

همه بذرها به زير خاك كرده اند

ببار باران

كه اسان دل بريديم

ببار باران

 



شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, :: 2:7 PM ::  نويسنده : مهرناز

 

 

 



شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, :: 1:1 PM ::  نويسنده : مهرناز

بايد وسط هفته بيايي آقا...
خيلي وقت است كه جمعه هاي ما تعطيل است
 

 



شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, :: 1:25 AM ::  نويسنده : مهرناز

دنیای امروز ما ,

 دنیای روابط آدم ها با آدم ها نیست !!!

 دنیای روابط نقاب ها با نقاب هاست ..!!

 



شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, :: 1:14 AM ::  نويسنده : مهرناز

خودمان را

 پیدا کنیم …

 نیمه ی گمشده مان ،

 پیشکش !

 



شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, :: 1:9 AM ::  نويسنده : مهرناز

به سلامتی کسی که...

میدونه اعصـــاب نداری..!

میدونه حوصـــله نداری..!

میدونه بهونه میگیری بی دلیل..!

اما بازم میگه:

هنوزم مثل روز اول میخوامت...!!

 تو یکی یه دونه منی

 



جمعه 23 فروردين 1392برچسب:, :: 6:15 PM ::  نويسنده : مهرناز

دلیل اصلی ای که آقایون زر اضافی میزنن(این فقط برای اون اشخاصیه که داخل مطلب پایین اومده و بقیه ی آقایون رو شامل نمیشه)

 

 

ازهمه بیشتر دنبال دخترهاست و براشون له له میزنه!!

حکایتش حکایت همون گربه هست که دستش به گوشت نمیرسید می گفت پیف پیف بو می ده!

تا حالا صد تا دختر سر کارش گذاشتند و حالشو گرفتند !

تا حالا هر چی التماس کرده دخترای ناز ایرونی که سهله یه وزغ ماده هم تحویلشون نگرفته!!

توی دانشگاه نمره های ماکزیمم دخترا رو دیده و برای اینکه کسی نفهمه آی کیوش در حد کلوخه مجبوره بشینه برای دخترا حرف در بیاره

تو خونه همش به خاطر شلخته بودنش (مخصوصا موها و دماغ ) و تمیزی و خوشتیپی خواهرش مدام زدند تو سرش


از اینکه با صد نوع مدل موی مختلف و خط ریشای عجیب غریب نمیتونه قیافه مثل اژدهاشو یه کم شبیه آدما بکنه به دخترای ایرونی که با آرایش زیباتر میشند حسودی می کنه

می بینه یک نفر تو دنیا پیدا نمیشه که فقط یه بار منتشو بکشه و باید یه عمر ناز کش باشه

می بینه خیلی از مردا و پسرای اطرافش (وحتی خودش) حاضرند با اشاره یه خانم همه چی شونو فدا کنند اون وقته که به شدت میسوزه. 



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد